فرزانگی

همچنین شناخته شده با: فلسفه
برابر انگلیک (انگلیسی): Philosophy

مانه

کنجکاوی نیروی ِ پیشران ِ پشتِ فرزانگی از نخستین آغاز‌هایش در شهریگری‌های [=تمدن‌های] باستان بوده است. به‌جای به‌سادگی پذیرفتن ِ جوری که چیز‌ها هستند، ما مردمان گرایشی سرشتین به پرسیدن از جهان ِ گرداگردمان داریم، و جایمان در آن، و کوشش برای برآورده کردن کنجکاویمان با روشنگری‌های خردمندانه؛ فرزانگی‌کردن [=فلسفه‌ورزی].

فرزانگی از ژرف‌اندیشی‌های مردمان در جهان باستان درباره‌ی چیستی و ساختار گیتی پدیدار شد. این شاخه از فرزانگی ”فراگیتیک“ [=متافیزیک] شناخته شده است و سده‌ها سپس‌تر، از آن دانش‌های زاستاری [=طبیعی] زاده شدند. هرچند، فرزانگان پرسش‌هایی نیز در انداختند که دانش نمی‌تواند پاسخ دهد. این پرسش‌ها درباره‌ی چیستیِ خود هستی بودند - پهنه‌ای که به ”هستی‌شناسی“ شناخته شده است؛ و درباره چیستی و مرز‌های دانایی - پهنه‌‌ای که ”شناخت‌شناسی“ نام گرفته است. دیگر، پرسش‌های ورزیگ‌تر [=عملی‌تر] نهاده‌های [=موضوعات] فرزانگی ساستاری [=سیاسی] و نیک‌کرداری [=اخلاق] شدند: چگونه باید زندگی کنیم؟ چه خوب است؟ چه بد است؟ چگونه باید گروهگان [=جامعه] را سازمان‌دهی کنیم؟

ویمند [=تعریف] ۱

فرزانگی کاوش خردمندانه و روشمند پیرامون پرسش‌های بنیادین جهان و مردم [=انسان] است.


سخنی از پاول پارسی درباره‌ی فرزانه و فرزانگی

چون دانش از نگرش[=مشاهده] و بازشناسی همه‌‌چیز بَوَندَگ[=تام] ‌شود، بازشناسی [همه‌چیز] فرزانگی[=فلسفه] بود، و آنانی را که اندر پی بازشناختن [همه‌چیز] باشند فرزانه [=فیلسوف] نامند.
فرزانگی کِروگیِ[=صناعه] همه‌ی کروگی‌ها و دانایی همه‌ی دانایی‌ها است.
فرزانگی همانندیِ ایزدی بود تا آنجا که مردمی بدان‌سان تواند باشد (یا، تا آنجا که مردمی را شدنی باشد). چون [همان‌گونه که] ایزد ‌داند و ورزد، فرزانگان نیز چونان یزدان ‌دانند و ورزند، لیک [بسی] کمتر.